تـــــــــرانـــه تنــــــــــــهایی
تنهایی
یک شنبه 17 دی 1398برچسب:دل,نوشته,عیاس,بابایی,ای,کاش, :: 9:57 :: نويسنده : ERFAN

 

ای کاش بودی عباس
 شهيد عباس بابايي

عباس جان گفتي سعيد خجسته فر با پول مردم درس خوانده كه به مردمش خدمت كند، نتوانستي تاب بياوري نااميدي و گوشه نشيني دوست هم دوره اي عزيزت را.

كجايي عباس جان!

اي كاش بودي!

اي كاش بودي تا ببيني و ضعيت امروز ما را.

نيستي تا ببيني كسي نيست به ما اعتماد كند، كسي نيست به ما فرصت دهد، كسي نيست باور كند بهترين سال هاي عمرمان و تمام اميدمان را نگذاشتيم تا نتيجه ي آن بشود بيكاري، غصه خوردن از بيكاري،‌ ناراحتي،‌ احساس مفيد نبودن و...

چشمان پر از حسرت سعيد خجسته فر را ديدي عباس؟ ناراحتي پدر و مادرش را چطور؟ چشمان اكثر جوانان وطنت امروز اين گونه است و حال و روز پدران و مادرانشان كه هم نسلان تواند همان حال و روز پدر و مادر سعيد است.

ديروز تو با اكراه و تنها به حكم وظيفه فرماندهي را پذيرفتي، اما امروز معيارها متفاوت شده. كسي براي خود وظيفه اي قائل نيست كه قرار باشد به وظيفه اش عمل كند. امروز همه به دنبال پيشي گرفتن بر سر پست هاي دنيايي اند؛‌ حق يا نا حق، فرقي نمي كند. زندگي ما را امروز قانون مادي گرايي، قانون جنگل اداره مي كند. اين جا قرار نيست كسي براساس صلاحيت و شايستگي و معيارهاي الهي انتخاب شود، انتخاب ها تنها براساس پول، پارتي، قدرت و... است.

عباس اين بود آينده اي كه به خاطرش تو را و امثال تو را از دست داديم؟ انكار نمي كنم كه معامله ي شيريني با خدا داشتيد اما ما در اين معامله ضرر كرديم حالِ امروز ما ارزش از دست دادن شما را نداشت.

اي كاش بودي عباس! 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



ادامه مطلب ...
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 39
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 40
بازدید ماه : 146
بازدید کل : 50590
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1


Alternative content